۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

خانم معلم خوشگل من

حدود 7 سال پيش من سال آخر دبيرستان بودم و تااون موقع با هيچ جنس مخالف خودم تماس فيزيكي نداشتم و هميشه براي ارضا’ جنسي به عكسو فيلمهاي سكس پناه مي آوردم . و عمده آشنائي من با مسائل جنسي توسط معلم بينش بود.خانم مولائي با ظاهري اسلامي هر جلسه به بهانه اي شروع به نصيحت كردن بچه هاي كلاسمیکرد و دست آخر به مسائل جنسي ختم مي شد و به قول بچه ها تا همه رو به اورگاسم نميرسوند دست بردار نبود . انصافا هم خيلي جذاب بود با اينكه با اون پوشش كاملا اسلاميمغنه و چادر مشكي و بدون كوچكترين آرايش خيلي خوشكل بود و دل هر پسرجوني رو به لرزهمي انداخت . اون روز هم خانم مولائي شروع به نصايح جنسي خود نمود و پس از پايان صحبتهايش بچه به خاطر امتحان رياضي ساعت بعدي از اون خواستن تا به مطالعه آزاد ادامه بدندخانم مولائي هم قبول كرد و بچه ها شروع به حل تمرينات و مطالعه بودن اون هم پشت ميزكارش نشست و مشغول خواندن مفاتيح خود شد . من هم كه حال درستي نداشتم و با حرفهاي اونبيشتر حالي به حالي شده بودم به ته كلاس رفتم و به بهانه درس خواندن يواشكي عكسهايرا كه صبح از مژگان گرفته بودم از كيفم درآوردم و لاي كتاب رياضي گذاشتم و شروع بهنگاه كردن اونا كردم.واي خداي من چه عكسهاي تحريك كننده اي بود .عكس يه پسر بود كهكير شق شده خودش رو تا نصفه داخل كون يك دختر هم سن خودم كرده بود و دختره از درد سرشرو رو به بالا گرفته و جيغ مي كشيد . بي اختيار دستم رو آهسته داخل مانتو كردم و زيپشلوارم رو پائين كشيدم و آرام دستم رو داخل بردم و از بغل شرتم نوك انگشتم رو آهستهبه موهاي كسم رساندم و آرام آرام با لبهاي پف كرده شروع به بازي كردن كردم . حالا ديگهكاملا حشري شده بودم دستم رو به كسم فشار مي دادم و از اين كار اذت بيشتري به من دستمي داد. همه كسم رو توي دستم مشت كردم و چشم هايم رو بستم و سعي مي كردم توي ذهنم خودمرو جاي همون دختري كه توي عكس بود جا بزنم . دقايقي به همين شكل و سرم رو روي كتابگذاشته بودم و با دستم كسم رو مي ماليدم .پاهايم رو به هم قفل كرده بودم و دستم روبيشتر به لبهاي كسم مي ماليدم .ديگه از خودم بي خود شده بودم كه يك دفعه احساس كردمبالاي سرم كسي ايستاده .همينجوري كه سرم روي كتاب بود چشم هايم رو باز كردم چادر سياهخانم مولائي رو جلو چشمام ديدم سرم رو از روي كتاب برداشتم و به صورت خانم معلم نگاهكردم اون هم به حالت بهت زده به من و عكسهاي داخل كتاب نگاه مي كرد .بعد از چند لحظهاشاره به من كرد كه دستم رو بيرون بكشم من كه تازه متوجه شده بودم زود دستم رو از شرتمبيرون كشيدم دستم خيس خيس بود .نگاهي غضبناك به من كرد و كتاب رياضي من رو با عكسهابرداشت و به طرف ميز خودش رفت . دنيا روي سرم داشت خراب مي شد و دلهره عجيبي داشتمتا آخر ساعت اصلا به من نگاه نكرد و من از منظور اون اصلا چيزي متوجه نمي شدم پيش خودممي گفتم شايد به قول اين بچه حزب الهي ها نمي خواد آبروي منو جلوي همكلاسيام ببره .بالاخره انتظار بسر رسيد و همينكه زنگ كلاس به صدا درآومد رو به من كرد و گفت : خانم.......... شما بعد كلاس بمونيد باشما كار دارم . بچه ها يك به يك از كلاس خارج شدناما هيچكدوم از اونها موضوع منو نمي دونستند بعد اينكه من و خانم مولائي تنها شديمرو به من كرد و گفت : پريسا خانم اين عكسها چي هستند كه داري وقت خودت رو با اونا تلافمي كني و .......... بعد از كلي نصيحت آدرس منزل خودش رو روي يك تيكه كاغذ نوشت و بهمن داد و گفت امروز بعداز مدرسه به خونه اون برم تا بيشتر با هم گفتگو كنيم من هم باصورت سرخ شده سرم رو پائين انداختم و از كلاس خارج شدم . بعد مدرسه به خونه كه رسيدمبه مامانم گفتم كه معلم بينش منو دعوت كرده به خونش بعد از استراحت از خونه بيرون آمدمو به سمت آدرس منزل خانم مولائي رفتم .توي راه همش دلهره اين رو داشتم كه نكنه خانممعلم موضوع رو با پدرم مطرح بكنه يا توي مدرسه همه بفهمند و اونوقت آبروم جلوي همهمي ره .با اين فكرها به جلو در منزل خانم مولائي رسيدم .زنگ در رو زدم پس از چند لحظهصداي نازك و دلنشين خانم مولائي بود پس از پرسيدن ((كيه)) در رو باز كرد از پله هابالا رفتم جلو در آپارتمان كه رسيدم در باز بود با پشت دستم چند ضربه به در زدم صدايخانم معلم از داخل آمدكه: پريسا تو هستي بيا تو عزيزم كسي توي خونه نيست تنها هستمالان ميام . وارد خونه شدم و در رو بستم هنوز دلواپس بودم همينطوريكه به وضعيت حالو پذيراي نگاه مي كردم روي يه مبل جلو در نشستم و منتظر آمدن خانم مولائي شدم . بعدچند لحظه خانم مولائي از داخل اتاق خواب بيرون آمد با ديدن اون مات ملهوت شدم اصلاباور نمي كردم كه اون همون خانم معلم بينش محجبه ما باشه آخه يه لباس راحتي نازك توريتنش بود كه از زير اون بدن لخت عريانش كاملا پيدا بود يعني حتي شرت و سوتين هم به تنشنبود . خانم مولائي جلو آمد و بعداز احوال پرسي و روبوسي با من تعارف كرد تا روي مبلبشينم و از من خواست تا راحت تر باشم و مانتو خودم رو از تنم در بيارم . من حالا باديدن اون و رفتارش خيالم از بابت موضوع صبح راحت شده بود اما هنوز برام خيلي سوالاتديگه پيش آمده بود و با ديدن وضعي كه اون جلو من نشسته بود انصافا هم همانطوري كه تويذهنم تصور ميكردم تن و بدن مناسبي داشت . سينه هاش رو به بالا و كاملا ايستاده بودطوريكه مثل خود من كه 19 سال بيشتر نداشتم سينه هام اونجوري نبود. خلاصه خانم مولائيشروع به صحبت شد و اين بار لحن كاملا ملايم و حتي تحريك كننده هم داشت . توي صحبتهاشاشاره به اين موضوع كرد كه اون يك زن لزبين(همجنسگرا) و تا به حال هم ازدواج نكردهو بعد از من سوال كرد كه آيا تا به حال با جنس مخالف سكس داشتم يا نه و...... بعد چندساعت كه با هم در مورد سكس و مسائل جنسي صحبت كرديم خانم مولائي از من سوال كرد كهآيا دوست دارم كه منو تحريك بكنه و آموزش هاي درست خود ارضائي رو به من ياد بده كهمن هم از خدا خواسته قبول كردم و هردو به اتاق خواب خانم مولائي رفتيم. اتاق خواب بسيارجذاب و تحريك كننده اي داشت بطوريكه با چراغهاي آبي و قرمز و عكسهاي عريان و سكس رويديوار هربيننده اي رو در همون ابتدا حشري مي كرد . اون به من اشاره كرد روي تخت درازبكشم و بعد خودش هم روي من دراز كشيد و شروع به بوسيدن از لبهايم شد من هنوز هل كردهبودم و يك احساس خاصي داشتم اولين بار بود كه يك نفر اون هم همجنس خودم منو تحريك ميكرد. درهمين حين رو به من كرد وگفت : عزيزم خودتو آزاد كن به فكر هيچي نباش و فقط چشماتوببند و از اين وضع لذت ببر. بعد همينجور كه منو بغل كرده بود شروع كرد به درآوردن لباسهايم. حالا ديگه فقط شرت و سوتين تن بود آهسته زبون خودش رو از لاي سوتين به وسط سينه هامرساند و آرام آرام شروع به لسيدن كرد احساس لذت شديدي به من دست مي داد كه تا به حالحس نكرده بودم . بعد خودش هم لباس راحتيشو از تنش در آورد و بعد هم سوتين من رو هماز تنم درآورد و خم شد و شروع به مكيدن نوك پستونام شد من چشم هايم رو بسته بودم واز اين وضعيت لذت مي بردم . همينجوري كه داشت پستونامو مي ليسيد و با دست ديگه اونيكي پستونامو مي ماليد با بوسه هاي پي در پي به سمت پائين حركت كرد و به شرتم رسيدآرام از بغل شرتم گرفت و از پام دراورد و سرش رو خم كرد و لبهاي كسم رو بوسيد بعد نفسعميقي كشيد و اونو بو كرد .نوك زبونش رو آهسته به لبهاي كسم ماليد و با هربار فشاردادن زبونش لبهاي كسم رو از هم بيشتر باز مي كرد بدنم داغ داغ شده بود .بعد چند دقيقهليسيدن كسم رو به من كرد گفت : عزيزم دوست داري تجربه سكس از عقب رو بكني با تعجب روبه اون كردم و گفتم چه جوري .لبخندي به من زد و من رو به پشت برگرداند و از من خواستتا چشم هايم رو به بندم و توي ذهنم به آلات مردي فكر كنم . اون هم شروع كرد به ماليدنباسن و كونم هي با دست و انگشتاش مقعد من رو مي ماليد و اونو تحريك مي كرد و انصافاتا به حال من به اين شكل لذت نبرده بودم . روي من دراز مي كشيد و كس خودش رو به كونممي ماليد . از فرط لذت هردو بي اختيار جيغ مي كشيديم و از يكديگر مي خواستيم كه بيشترادامه بديم. خانم مولائي از من سوال كرد كه آيا مي خوام كه بيشتر از اين اذت ببرم وتجربه آميزش از پشت رو داشته باشم من با تعجب از اون پرسيدم چطوري كه گفت :خوب معلومهمن خودم رو معمولا با ميوه جات مثل خيار موز ارضا’ مي كنم بعد با يه لبخند ديگه گفت:مي خواي تو هم تجربه كني . نه خانم آخه مي ترسم ترس چيه عزيزم با يه خيار نازك شروعمي كنيم مگه نمي خواي بيشتر لذت ببري چرا اما! اما نداره عزيزم بيا بيشتر لذت ببريمما كه با جلو كاري نداريم بعدش هم كسي متوجه نمي شه لذتش هم از جلو بيشتره بعد رفتو با يك خيار كوچك برگشت توي اتاق با آرامي كنارم نشست و جوراب مشكي خودش رو از پاهايشدرآورد و هر دو دستم رو بست به بالاي تخت خواب و با لنگه ديگه چشم هايم رو بست ازشسوال كرد واسه چي چشمهام و دستام رو بستي گفت : عزيزم چون اولين بارت هستش اولش كميدرد داره اما سعي كن خودتو شل نگه داري بهد كه عادت كردي شروع به لذت كردن مي كن چشماترو هم بستم كه تمام حواست به تخيلات ذهني باشه . بعد شروع كرد به ماليدن خيار به اطرافباسن و كونم و لاي باسنم مي كشيد طوري كه با فشار به مقعدم مي خورد يه ترس و دلهرهعجيبي داشتم و هربار نوك خيار رو نزديك كونم مي كرد بي اختيار باسنم رو جمع مي كردمو اون با دستهاش اونهارو از هم باز مي كرد و دوباره خيار رو به مقعدم مي ماليد . بعداحساس يه جسم سرد روي كونم و اطراف مقعدم كرد ازش سوال كردم اين چيه گفت: چيزي نيستعزيزم كرم نيوا هستش مگه نمي خواي دردش كم باشه بعد شروع كرد به ماليدن كرم به همهجاي كونم و بعضي وقت هم با نوك انگشت سعي مي كرد توي مقعدم بكنه كه با ممانعت و جمعكردن خودم مانع مي شدم .يك دفعه ماليدن هاش تند تر شد و رو پاهام نشست و با سيلي پشتسر هم به بغل كونم مي زد مي از شدت درد سيلي هايش با جيغ و داد از اون خواهش مي كردمكه اين كارو نكنه اما از من مي خواست كه جيغ نزنم و به تخيلات سكس فكر بكنم . بعد احساسكردم كه نوك خيار رو به لاي كونم چسبونده متوجه شدم كه حالا وقتش شده و اظطراب خودمرو جمع كردم و با فشار سعي مي كردم كه اون نتونه خيار رو تو بكنه اما بي فايده بودچون با لغزنده بودن اطراف مقعد بالاخره نوك خيار رو كه داشت داخل كونم مي شد احساسكردم اي اي اي خانم تورو به خدا يواشتر داره مي سوزه . بسم تورو به خدا بسم ديگه اماخانم مولائي بدون توجه به التماسهاي من و با حرفهاي عزيزم چيزي نيست تحمل كن الان برهتو ديگه عادت مي كني فشار رو بيشتر مي كرد . يك لحظه درد شديدي روي كونم احساس كردمو سرم گيج رفت و تمام بدنم شل شد و چيزي نفهميدم . صداي نمي شنيدم و ديگه ناي جيغ كشيدننداشتم چند لحظه به همين حال بودم كه كم كم حالم جا اومد و احساس مي كردم كه بالاخرهخانم مولائي همه خيار رو داخل كونم كرده . سوزش عجيبي داشت و اون ديگه آروم آروم ازته خيار گرفته بود و بازي بازي مي داد . راست مي گفت كم كم داشت از اين وضعيت خوشمميومد همنجوري كه خيار توي دستش بود و عقب جلو مي كرد خم شد و از پشت سر بغلم كرد وصورتش رو به صورتم چسبانده بود و منو مي بوسيد. حالا ديگه حالت رفت و

۳ نظر:

Unknown گفت...

بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹

سلام من اسمم مهین 22 سالمه ساکن تهران هستم قیمتم برای سکس حضوری 150 تومان 75 کارت بهکارت مکان دارم از عقب وجلو میدم خوب ساک میزنم تا پول به حسابم واریز نکنی غیر ممکن از خودم ادرس یا نشونی بدم از ادمایی که زیادی سوال میپرسن یا به هرنحوه می خوان وقتمو بگیرن جواب نمیدم تلگرام و واتساپم همیشه انلاینم اینم شمارمه 09359862529 اونایی که واقعا پایه هستن با من سکس کنن زنگ بزنند

walentyavacanti گفت...

titanium watch - iTanium-arts.com
Tagged with titanium watch | Tioga watches, titanium mens titanium wedding bands watch, titanium mens titanium watches watch, titanium water bottle titanium watch, titanium watches, titanium watch, aftershokz titanium titanium watches, ridge titanium wallet titanium watch.

rosle گفت...

au838 Stadium goods gr ,klekt shipping,Goat saudi arabia,kickscrew bewertung,stadium goods legit,alexander mcqueen sneakers uk,vansbota,restocksitalia,lowa eesti ac540