۱۳۸۷ تیر ۶, پنجشنبه

خانم معلم خوشگل من

حدود 7 سال پيش من سال آخر دبيرستان بودم و تااون موقع با هيچ جنس مخالف خودم تماس فيزيكي نداشتم و هميشه براي ارضا’ جنسي به عكسو فيلمهاي سكس پناه مي آوردم . و عمده آشنائي من با مسائل جنسي توسط معلم بينش بود.خانم مولائي با ظاهري اسلامي هر جلسه به بهانه اي شروع به نصيحت كردن بچه هاي كلاسمیکرد و دست آخر به مسائل جنسي ختم مي شد و به قول بچه ها تا همه رو به اورگاسم نميرسوند دست بردار نبود . انصافا هم خيلي جذاب بود با اينكه با اون پوشش كاملا اسلاميمغنه و چادر مشكي و بدون كوچكترين آرايش خيلي خوشكل بود و دل هر پسرجوني رو به لرزهمي انداخت . اون روز هم خانم مولائي شروع به نصايح جنسي خود نمود و پس از پايان صحبتهايش بچه به خاطر امتحان رياضي ساعت بعدي از اون خواستن تا به مطالعه آزاد ادامه بدندخانم مولائي هم قبول كرد و بچه ها شروع به حل تمرينات و مطالعه بودن اون هم پشت ميزكارش نشست و مشغول خواندن مفاتيح خود شد . من هم كه حال درستي نداشتم و با حرفهاي اونبيشتر حالي به حالي شده بودم به ته كلاس رفتم و به بهانه درس خواندن يواشكي عكسهايرا كه صبح از مژگان گرفته بودم از كيفم درآوردم و لاي كتاب رياضي گذاشتم و شروع بهنگاه كردن اونا كردم.واي خداي من چه عكسهاي تحريك كننده اي بود .عكس يه پسر بود كهكير شق شده خودش رو تا نصفه داخل كون يك دختر هم سن خودم كرده بود و دختره از درد سرشرو رو به بالا گرفته و جيغ مي كشيد . بي اختيار دستم رو آهسته داخل مانتو كردم و زيپشلوارم رو پائين كشيدم و آرام دستم رو داخل بردم و از بغل شرتم نوك انگشتم رو آهستهبه موهاي كسم رساندم و آرام آرام با لبهاي پف كرده شروع به بازي كردن كردم . حالا ديگهكاملا حشري شده بودم دستم رو به كسم فشار مي دادم و از اين كار اذت بيشتري به من دستمي داد. همه كسم رو توي دستم مشت كردم و چشم هايم رو بستم و سعي مي كردم توي ذهنم خودمرو جاي همون دختري كه توي عكس بود جا بزنم . دقايقي به همين شكل و سرم رو روي كتابگذاشته بودم و با دستم كسم رو مي ماليدم .پاهايم رو به هم قفل كرده بودم و دستم روبيشتر به لبهاي كسم مي ماليدم .ديگه از خودم بي خود شده بودم كه يك دفعه احساس كردمبالاي سرم كسي ايستاده .همينجوري كه سرم روي كتاب بود چشم هايم رو باز كردم چادر سياهخانم مولائي رو جلو چشمام ديدم سرم رو از روي كتاب برداشتم و به صورت خانم معلم نگاهكردم اون هم به حالت بهت زده به من و عكسهاي داخل كتاب نگاه مي كرد .بعد از چند لحظهاشاره به من كرد كه دستم رو بيرون بكشم من كه تازه متوجه شده بودم زود دستم رو از شرتمبيرون كشيدم دستم خيس خيس بود .نگاهي غضبناك به من كرد و كتاب رياضي من رو با عكسهابرداشت و به طرف ميز خودش رفت . دنيا روي سرم داشت خراب مي شد و دلهره عجيبي داشتمتا آخر ساعت اصلا به من نگاه نكرد و من از منظور اون اصلا چيزي متوجه نمي شدم پيش خودممي گفتم شايد به قول اين بچه حزب الهي ها نمي خواد آبروي منو جلوي همكلاسيام ببره .بالاخره انتظار بسر رسيد و همينكه زنگ كلاس به صدا درآومد رو به من كرد و گفت : خانم.......... شما بعد كلاس بمونيد باشما كار دارم . بچه ها يك به يك از كلاس خارج شدناما هيچكدوم از اونها موضوع منو نمي دونستند بعد اينكه من و خانم مولائي تنها شديمرو به من كرد و گفت : پريسا خانم اين عكسها چي هستند كه داري وقت خودت رو با اونا تلافمي كني و .......... بعد از كلي نصيحت آدرس منزل خودش رو روي يك تيكه كاغذ نوشت و بهمن داد و گفت امروز بعداز مدرسه به خونه اون برم تا بيشتر با هم گفتگو كنيم من هم باصورت سرخ شده سرم رو پائين انداختم و از كلاس خارج شدم . بعد مدرسه به خونه كه رسيدمبه مامانم گفتم كه معلم بينش منو دعوت كرده به خونش بعد از استراحت از خونه بيرون آمدمو به سمت آدرس منزل خانم مولائي رفتم .توي راه همش دلهره اين رو داشتم كه نكنه خانممعلم موضوع رو با پدرم مطرح بكنه يا توي مدرسه همه بفهمند و اونوقت آبروم جلوي همهمي ره .با اين فكرها به جلو در منزل خانم مولائي رسيدم .زنگ در رو زدم پس از چند لحظهصداي نازك و دلنشين خانم مولائي بود پس از پرسيدن ((كيه)) در رو باز كرد از پله هابالا رفتم جلو در آپارتمان كه رسيدم در باز بود با پشت دستم چند ضربه به در زدم صدايخانم معلم از داخل آمدكه: پريسا تو هستي بيا تو عزيزم كسي توي خونه نيست تنها هستمالان ميام . وارد خونه شدم و در رو بستم هنوز دلواپس بودم همينطوريكه به وضعيت حالو پذيراي نگاه مي كردم روي يه مبل جلو در نشستم و منتظر آمدن خانم مولائي شدم . بعدچند لحظه خانم مولائي از داخل اتاق خواب بيرون آمد با ديدن اون مات ملهوت شدم اصلاباور نمي كردم كه اون همون خانم معلم بينش محجبه ما باشه آخه يه لباس راحتي نازك توريتنش بود كه از زير اون بدن لخت عريانش كاملا پيدا بود يعني حتي شرت و سوتين هم به تنشنبود . خانم مولائي جلو آمد و بعداز احوال پرسي و روبوسي با من تعارف كرد تا روي مبلبشينم و از من خواست تا راحت تر باشم و مانتو خودم رو از تنم در بيارم . من حالا باديدن اون و رفتارش خيالم از بابت موضوع صبح راحت شده بود اما هنوز برام خيلي سوالاتديگه پيش آمده بود و با ديدن وضعي كه اون جلو من نشسته بود انصافا هم همانطوري كه تويذهنم تصور ميكردم تن و بدن مناسبي داشت . سينه هاش رو به بالا و كاملا ايستاده بودطوريكه مثل خود من كه 19 سال بيشتر نداشتم سينه هام اونجوري نبود. خلاصه خانم مولائيشروع به صحبت شد و اين بار لحن كاملا ملايم و حتي تحريك كننده هم داشت . توي صحبتهاشاشاره به اين موضوع كرد كه اون يك زن لزبين(همجنسگرا) و تا به حال هم ازدواج نكردهو بعد از من سوال كرد كه آيا تا به حال با جنس مخالف سكس داشتم يا نه و...... بعد چندساعت كه با هم در مورد سكس و مسائل جنسي صحبت كرديم خانم مولائي از من سوال كرد كهآيا دوست دارم كه منو تحريك بكنه و آموزش هاي درست خود ارضائي رو به من ياد بده كهمن هم از خدا خواسته قبول كردم و هردو به اتاق خواب خانم مولائي رفتيم. اتاق خواب بسيارجذاب و تحريك كننده اي داشت بطوريكه با چراغهاي آبي و قرمز و عكسهاي عريان و سكس رويديوار هربيننده اي رو در همون ابتدا حشري مي كرد . اون به من اشاره كرد روي تخت درازبكشم و بعد خودش هم روي من دراز كشيد و شروع به بوسيدن از لبهايم شد من هنوز هل كردهبودم و يك احساس خاصي داشتم اولين بار بود كه يك نفر اون هم همجنس خودم منو تحريك ميكرد. درهمين حين رو به من كرد وگفت : عزيزم خودتو آزاد كن به فكر هيچي نباش و فقط چشماتوببند و از اين وضع لذت ببر. بعد همينجور كه منو بغل كرده بود شروع كرد به درآوردن لباسهايم. حالا ديگه فقط شرت و سوتين تن بود آهسته زبون خودش رو از لاي سوتين به وسط سينه هامرساند و آرام آرام شروع به لسيدن كرد احساس لذت شديدي به من دست مي داد كه تا به حالحس نكرده بودم . بعد خودش هم لباس راحتيشو از تنش در آورد و بعد هم سوتين من رو هماز تنم درآورد و خم شد و شروع به مكيدن نوك پستونام شد من چشم هايم رو بسته بودم واز اين وضعيت لذت مي بردم . همينجوري كه داشت پستونامو مي ليسيد و با دست ديگه اونيكي پستونامو مي ماليد با بوسه هاي پي در پي به سمت پائين حركت كرد و به شرتم رسيدآرام از بغل شرتم گرفت و از پام دراورد و سرش رو خم كرد و لبهاي كسم رو بوسيد بعد نفسعميقي كشيد و اونو بو كرد .نوك زبونش رو آهسته به لبهاي كسم ماليد و با هربار فشاردادن زبونش لبهاي كسم رو از هم بيشتر باز مي كرد بدنم داغ داغ شده بود .بعد چند دقيقهليسيدن كسم رو به من كرد گفت : عزيزم دوست داري تجربه سكس از عقب رو بكني با تعجب روبه اون كردم و گفتم چه جوري .لبخندي به من زد و من رو به پشت برگرداند و از من خواستتا چشم هايم رو به بندم و توي ذهنم به آلات مردي فكر كنم . اون هم شروع كرد به ماليدنباسن و كونم هي با دست و انگشتاش مقعد من رو مي ماليد و اونو تحريك مي كرد و انصافاتا به حال من به اين شكل لذت نبرده بودم . روي من دراز مي كشيد و كس خودش رو به كونممي ماليد . از فرط لذت هردو بي اختيار جيغ مي كشيديم و از يكديگر مي خواستيم كه بيشترادامه بديم. خانم مولائي از من سوال كرد كه آيا مي خوام كه بيشتر از اين اذت ببرم وتجربه آميزش از پشت رو داشته باشم من با تعجب از اون پرسيدم چطوري كه گفت :خوب معلومهمن خودم رو معمولا با ميوه جات مثل خيار موز ارضا’ مي كنم بعد با يه لبخند ديگه گفت:مي خواي تو هم تجربه كني . نه خانم آخه مي ترسم ترس چيه عزيزم با يه خيار نازك شروعمي كنيم مگه نمي خواي بيشتر لذت ببري چرا اما! اما نداره عزيزم بيا بيشتر لذت ببريمما كه با جلو كاري نداريم بعدش هم كسي متوجه نمي شه لذتش هم از جلو بيشتره بعد رفتو با يك خيار كوچك برگشت توي اتاق با آرامي كنارم نشست و جوراب مشكي خودش رو از پاهايشدرآورد و هر دو دستم رو بست به بالاي تخت خواب و با لنگه ديگه چشم هايم رو بست ازشسوال كرد واسه چي چشمهام و دستام رو بستي گفت : عزيزم چون اولين بارت هستش اولش كميدرد داره اما سعي كن خودتو شل نگه داري بهد كه عادت كردي شروع به لذت كردن مي كن چشماترو هم بستم كه تمام حواست به تخيلات ذهني باشه . بعد شروع كرد به ماليدن خيار به اطرافباسن و كونم و لاي باسنم مي كشيد طوري كه با فشار به مقعدم مي خورد يه ترس و دلهرهعجيبي داشتم و هربار نوك خيار رو نزديك كونم مي كرد بي اختيار باسنم رو جمع مي كردمو اون با دستهاش اونهارو از هم باز مي كرد و دوباره خيار رو به مقعدم مي ماليد . بعداحساس يه جسم سرد روي كونم و اطراف مقعدم كرد ازش سوال كردم اين چيه گفت: چيزي نيستعزيزم كرم نيوا هستش مگه نمي خواي دردش كم باشه بعد شروع كرد به ماليدن كرم به همهجاي كونم و بعضي وقت هم با نوك انگشت سعي مي كرد توي مقعدم بكنه كه با ممانعت و جمعكردن خودم مانع مي شدم .يك دفعه ماليدن هاش تند تر شد و رو پاهام نشست و با سيلي پشتسر هم به بغل كونم مي زد مي از شدت درد سيلي هايش با جيغ و داد از اون خواهش مي كردمكه اين كارو نكنه اما از من مي خواست كه جيغ نزنم و به تخيلات سكس فكر بكنم . بعد احساسكردم كه نوك خيار رو به لاي كونم چسبونده متوجه شدم كه حالا وقتش شده و اظطراب خودمرو جمع كردم و با فشار سعي مي كردم كه اون نتونه خيار رو تو بكنه اما بي فايده بودچون با لغزنده بودن اطراف مقعد بالاخره نوك خيار رو كه داشت داخل كونم مي شد احساسكردم اي اي اي خانم تورو به خدا يواشتر داره مي سوزه . بسم تورو به خدا بسم ديگه اماخانم مولائي بدون توجه به التماسهاي من و با حرفهاي عزيزم چيزي نيست تحمل كن الان برهتو ديگه عادت مي كني فشار رو بيشتر مي كرد . يك لحظه درد شديدي روي كونم احساس كردمو سرم گيج رفت و تمام بدنم شل شد و چيزي نفهميدم . صداي نمي شنيدم و ديگه ناي جيغ كشيدننداشتم چند لحظه به همين حال بودم كه كم كم حالم جا اومد و احساس مي كردم كه بالاخرهخانم مولائي همه خيار رو داخل كونم كرده . سوزش عجيبي داشت و اون ديگه آروم آروم ازته خيار گرفته بود و بازي بازي مي داد . راست مي گفت كم كم داشت از اين وضعيت خوشمميومد همنجوري كه خيار توي دستش بود و عقب جلو مي كرد خم شد و از پشت سر بغلم كرد وصورتش رو به صورتم چسبانده بود و منو مي بوسيد. حالا ديگه حالت رفت و

آتوسا و شیوه ی جدید سكس

من آتوسا 27 سالمه و الان حدود 5 ساله دارم باشوهرم امیر زندگی میکنم ماجرا بر میگرده به زمانیکه نزدیکای 3 سال از ازدواجمون میگذشت،اولا بگم من و اون زندگی بسیار خوبی داشتیم و داریم خداییش شوهر ایده آل من بود ازهر لحاظ ولی متاسفانه مثل همه زن و شوهر هائی که وقتی یه مدت از زندگیشون میگذره یکمبرای هم عادی میشن یواش یواش برای ما هم داشت همین اتفاق می افتاد زمانی بود که اولازدواجمون روزی 3 تا 4 بار در روز با هم سکس داشتیم اما الان چی شده بود هفته ای یکبار که اونم یا من بعضی مواقع پریود بودم یا اون از فرط خستگی خوابش میبرد آخه اونتو یه شرکت حسابداره و معمولا کاراش رو میاره خونه، خلاصه سرتون رو درد نیارم از طرفیمن هم بهیچوجه نمیخواستم براش تکراری بشم یعنی فکر کنم هیچ زنی اینو نمیخواد چون ممکنبود یهو آدمیزاده دیگه هرچند عاشق منه ولی بره با یکی دیگه... اینم بگم هم من هم شوهرماز نظر ظاهر هیچی کم نداشتیم هیچ تو فامیل همه ما رو تو زیبائی مثال میزدند و حتماخانوما اینو خوب میدونن که مشکلات شوهر خوش تیپ و خوش قیافه چیه، هر چند امیر اصلااز اون مرد ها نبود که بخواد بره با کسی لاس بزنه یا... ولی خوب گفتم از این آدمیزادهرچیزی برمیاد دیگه. خلاصه تصمیم گرفتم تو زندگیم یه تغییری ایجاد کنم تا برام اینمشکل پیش نیاد آخه تو چند تا مجله و سایت خونده بودم 98 درصد طلاقهائی که تو ایرانصورت میگیره منشا جنسی داره بله شاید براتون عجیب باشه ولی اونجا نوشته بود منشا اصلیمسئله سکسه ولی چون کسی روش نمیکنه بگه تو چیزهای دیگه رخداد میکنه مثلا یکی عدم تفاهمرا بهانه میکنه یکی کنار نیومدن با شغل طرفش را و... پس در وحله اول تصمیم گرفتم تایواشکی از زیر زبونش بکشم که باید چه کار کنم که اون هم به زندگی علاقمند بشه و...ولی چه فایده که حتی یک کلمه هم نتونستم بفهمم. پس از خودم شروع کردم رفتم یه سری لباسسکسی و بدن نما خریدم فیلم سوپر های قدیم (2 سال پیش) هم اوردم و یه روز وقتی از سرکار اومد یکی از اون لباسای سکسی رو براش پوشیدم و بعد از شام هم براش یه فیام سوپرگذاشتم و جاتون خالی یه سکس درست حسابی بعد از چند وقت به روش همون فیلم سوپر با همداشتیم. اما این موضوع هم فایده نداشت چون بعد از گذشت حودود 3 ماه اینم تکراری شدالبته بگم شکست این روش بخاطر خود روش نبود این کار براش تکراری شد چون من تکراری بودم!دیگه مونده بودم چه کار کنم از طرفی اوضاع به وضع سابقش برگشته بود، از طرفی امیر هرهفته ناراحت تر ازهفته پیش، از طرفی امیر برای خودم هم داشت تکراری میشد بابا مثلاما هم آدمیم دیگه نه!!! تو همین هاگیر واگیر بودم که یهو یه چیزی به فکرم افتاد کهنه سیخ بسوزه نه کباب تصمیم گرفتم از یه شخص سومی استفاده کنم، اما چه کسی؟ ممکن بودامیر بعد از یه مدت اصلا ازاون خوشش میومد و دیگه علاقه ای بمن نداشت. اصلا ممکن بوداون شخص سوم از امیر خوشش میومد و من این وسط هرز میرفتم و اون اتفاقی که من با اینکارا میخواستم جولوش رو بگیرم نا خود آگاه میوفتاد، پس باید یکی رو پیدا میکردم کهمثل کبریت بیخطر باشه، ساناز آره ساناز بهترین انتخاب بود، ساناز دوستم بود اون یهبار با یه پسر بقول خودش خیلی خیلی مایه دار آشنا میشه و برای اینکه طعمه از تور درنره ظرف 3 ماه با هم عقد میکنن ولی چون اصولا شوهرش آدمه هیزی تشریف داشتن به تفاهمنمیرسن و یک روز ساناز خانوم میبینه بله شوهرش در رفته آلمان و دست ساناز که واقعاهم ناز بود رو گذاشته تو پوسته گردو الان هم که با پدر مادرش زندگی میکنه تو کارایشکایت و شکایت کشی از شوهر فراریشه تا بلکه بتونه حداقل مهریه رو از خانوادش بگیره،بگذریم ساناز بهترین انتخاب بود چون اولا از خودش شنیده بودم که با شوهر قبلیش قبلاز ازدواجشون چند بار سکس داشتن از طرفی برای من و امیر هم مشکلی پیش نمیومد چون اوناز امیر 3 سال و از من 4 سال بزرگتر بود از طرفی اونطور که میگفت قرار بود بره پهلویشوهر عمش تو شهرستان کار کنه این بود که من ساناز رو برای این کار انتخاب کردم، امانباید عجولانه اقدام میکردم چون شاید اصلا ساناز حاضر به انجام چنین کاری نمیشد هرچندکه با این کارش به کسی خیانت نمیکرد، در ضمن من یه بوهایی هم برده بودم که مثل اینکهبا کسی پنهانی رابطه هائی داشت، از امیر هم تا حدی خیالم راحت بود چون تو اون فیلمسوپر هایئ که با هم میدیدیم هرجا دو یا سه تا زن با یه مرد سکس داشتن ایشون چشاش گردمیشد و کیرش هم راست تازه برای من هم توضیح میداد شاید هم با این کارش از من همین درخواسترو داشته ولی حیونی از اونجائیکه واقعا مرد درستی بود روش نمیشده بمن بگه، اینم ازامیر، خوب من هم که دیدم به قول معروف من راضی امیر هم راضی ساناز هم راضی پس کون لقناراضی!!! ولی باز هم احتیاط کردم، یه روز گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به ساناز و دعوتشکردم با من و امیر بریم خیابون، چون ساناز از دوستای دوران دانشگاه من بود بنا براینامیر تا اون موقه ندیده بودش جاتون خال با هم رفتیم خیابون و بعدش هم پارک و تو پارکهم من جلوی اونها چند تا جک نیمه سوپر گفتم تا واکنش این دو تا رو ببینم که دیدم، هیچکدوم هیچ واکنشی نشون ندادن و سه تائی با هم خندیدیم این شد که خیال من بیشتر راحتشد، بعد از اون هم باز هم چند بار با هم سینما و... رفتیم من هم چند بار ساناز رو صبحهاکه امیر سر کار بود دعوت کردم خونمون این موضوعها یه دو ماهی طول کشید تا اینا با همکاملا آشنا شدن تا جائیکه بجای فامیل اسم کوچیک همو صدا میکردن و سر بسر همدیگه هممیزاشتن ولی مادبانه تا اینکه یه بار به امیر گفتم که میخام ساناز رو برای شام دعوتکنم خونمون، اون هم مخالفتی نکرد. حالا برنامه دیگه داشت به جای حساسش میرسید، اونشب دقیقا یادمه اتفاقا شب جمعه بود من کلی بخودم رسیدم یه لباس بدن نما هم پوشیده بودمامیر معمولا تا میرسید خونه ساعت هفت بود ساناز رو ساعت چهار دعوت کرده بودم و چونمیدونست کسی خونه نیست اونم لباس باز بوشیده بود تا ساعت 6 شام و... رو آماده کردیمالبته منم به امیر زنگ زدم و ازش خواستم یه نیم ساعتی زودتر بیاد خونه، وقت کارمونتموم شد ساناز رو به دیدن یه فیلم دعوت کردم، اول میخواستم یه فیلم تمام سوپر بزارمولی ریسک نکردم و یه فیلم نیمه سوپر گذاشتم و جفتی دراز کشیدیم جلو تلویزیون، تا فیلمشروع شد و ساناز فهمید موضوع فیل از چه قراره بهم گفت نکنه امیر بیاد من هم نگاهی بهساعت کردم و گفتم نترس هنوز یک ساعت دیگه مونده شروع به دیدن فیلم کرده بودیم و جفتیتو کف بودیم و هیچی نمیگفتیم که امیر یهو در زد و اومد تو، ساناز یو هول کرد و با تتهپته سلام داد ولی من که میدونستم امیر زودتر میاد رفتم و اول با شهوت جلو ساناز بوسیدمشو بعد هم کیفش رو گرفتم و باهاش رفتم تو اتاقش بعد هم برگشتم پیش دوستم، ساناز گفتبابا این شوهرت چرا اینقدر زود اومد من نه لباسم رو عوض کردم نه سرو وعضم رو تازه آبرومونهم رفت فیلم رو دید و... ، با آرامش بهش گفتم نه بابا فیلم رو که تو سری زدی رو پازخیالت راحت باشه اون الان باید کارای ادارش رو انجام بده تا یه 2 ساعتی هم نمیاد پیشمونو فلیم رو پلی کردم و دوباره به دیدن فیلم ادامه دادیم منتها با صدای کم. امیر هم بعداز اینکه لباساش رو دراورد و من براش چای بردم طبق روال گذشته شروع کرد به انجام کارهاشتو اتاقش من هم در را نیمه بستم و اومدم نشستم کنار ساناز برا دیدن ادامه فیلم، لازمبذکر که بگم اتاق کار امیر جوری قرار داره که میتونه تلویزیون رو ببینه ، فیلم که تمومشد به ساناز گفتم بیا بریم تو اتاق خوابمون تا اونجا با هم صحبت کنیم که اگه احیاناامیر هم خواست از اینجا رد بشه خجالت نکشه، پس با هم رفتیم رو تختمون و دراز کشیدیمحالا مونده بودم از کجا شروع کنم باید تا آتیش حشریت هر سه مون خاموش نشده بود یه کاریمیکردم این بود که رو به ساناز کردم و گفتم تو موهای کست رو چجوری اصلاح میکنی و ازاینجور حرفا بعد هم بهش گفتم میخوای موهای کس منو ببینی آخه من بقول امیر پورفسوریزده بودمشون و درراوردم و بهش نشون دادم اولش خجالت میکشید بهشون دست بکشه ولی من بااعتماد بنفس بهش گغتم نترس نمیخوردت بشون دست بزن. و اون دست کشید به موهای کس من دستشرو از بالا آورد یواش یواش پایین تا نزدیک لب کسم که یهو با یه دستم، دستش رو گرفتمو گزاشتم رو چچولم یهو تعجب کرد و یه نگاهی بمن و کسم و دستش انداخت تا سرش رو آوردبالا با اون یکی دستم سینش رو گرفتم و لبام رو گزاشتم رو لباش و شروع به خوردن و مالیدنکردم اولش بی حرکت بود شاید شکه شده بود ولی بعد از 20 تا 30 ثانیه اونم شروع کرد بهخوردن لبای من وقتی این واکنش رو از اون دیدم متوجه شدم که اون هم منو پذیرفته اینبود که دستم رو آروم آروم بردم سمت شلوارکش و از اونجا دستم رو کردم لای کسش و شروعکردم به مالیدن چچولش، حالا لبامون روهم بود و جفتی داشتیم چچوله همو میمالیدیم کهمن لباس و سوتینم رو درآوردم و اون یکی دست ساناز رو گذاشتم رو پستون گرمم و با دستدیگم لباس ساناز رو دادم بالا یعنی میخام دستم رو بزنم به پستونات اون هم خودشت لباساشرو دراورد حال جفتمون لخت بودیم بعد من ساناز رو برگردوندم تا خودم بخوابم روش و حالالبامون رو لب هم بود و کسامون رو داشتیم بهم میمالیدیم نمیدونید چه حالی داشت اولینتجربه لزبینی من بود و واقعا شگفت آور اصلا با سکس با شوهرم قابل مقایسه نبود نه اینکهبگم این از اون بهتر بود یا بدتر نه با هم خیلی تفاوت دارن. حالا وقت اون شده بود تاامیر را بکشم به این جریان این بود که بی مقدمه صداش کردم و با صدای بلند گفتم امیرجان یه لحظه میای طرز کار اینو به ساناز نشون بده، امیر گفت چیرو گفتم تو بیا، یهوساناز از من فاصله گرفت گفت چیکار کردی با دست آروم جلوی دهنش رو گرفتم و گفتم هیچینگو الان میفهمی احساس کردم یکم ناراحت شد ولی مطمئا بودم تا چند دقیقه دیگه هممونخوشحال میشدیم. یهو امیر در زد، گفتم بیا تو در رو که باز کرد یهو جا خورد چشماش داشتاز حدقه بیرون میزد نمیدونست باید چکار کنه منو ساناز رو لخت رو هم میدید، شاید همترسیده بود بهش گفتم بیا تو عزیزم ساناز از خودمونه جفتی بهم خیره شده بودن نمیدونماز شرم بود یا از حشریت یا... دوباره بهش گفتم بیا وقتی اومد جلو سریع شلوارش رو کشیدمپائین و کیر راست شدش رو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن بعد نگاهی به سانازکردم و به شوخی بهش گفتم بیکار نشین بیا جلو، وقتی اومد جلو دست امیر رو گرفتم و گذاشتمرو سینه ساناز و بعد از چند ثانیه دیدم ساناز بلند شده و داره از امیر لب میگیره منهم که داشتم کیر و تخم امیر رو میخوردم، دستم رو از لاپای ساناز رد کردم و چچولش روگرفتم و شروع کردم به بازی کردن باهاش سه تامون تا سر حد دیوانگی حشری شده بودیم، کهیهو امیر خم شد و دست کرد زیر بغل منو منو خوابوند رو تخت منم که متوجه شدم میخوادبکنه تو کسم سری کاندوم تاخیری رو که زیر بالش گذاشته بودم درآوردم که بهش بدم که یهوساناز کاندوم رو از دست من قاپید و با دندونش پارش کرد و بعد آروم آروم کشید رو کیرامیر من که این صحنه رو دیدم متوجه شدم که ساناز با این کارش داره میگه منم میخوامپس من هم نشستم و شونه های ساناز رو گرفتم و خوابوندمش رو تخت بعد هم امیر آمد و آرومآروم کرد تو کس ساناز بعد هم کشیدش لبه تخت طوریکه خودش وایساده بود رو زمین و داشتمیکرد تو کس ساناز بعد با نگاهش بمن گفت بیا، پیش خودم گفتم آخه کجا دیگه جائی نمودهبا این حال رفتم و متوجه شدم که میگه بخوابم رو ساناز و ازش لب بگیرم و پاهام رو بزارمرو شونه های امیر که وایساداه بود اینجوری من داشتم از ساناز لب میگرفتم امیر داشتمیکرد تو کسش در عین حال داشت کس منو هم از پشت میلیسید چون وقتی پاهام رو رو شونشگذاشته بودم کسم اومده بود جلوی دهن امیر وای نمیدونید چه لذتی داشت پیش از این همامیر کسم رو خورده بود ولی این یه چیز دیگه بود داشتم دیونه میشدم ولی چون به کمرمفشار میومد رفتم کنار وقتی من اومدم کنار امیر برای اینکه بی انصافی نکرده باشه جفتمونرو گذاشت کنار هم و جفتی به سمت امیر که هنوز بیرون تخت وایساده بود قمبل کردیم و اوناز پشت اول کرد تو کس من در این حال با دستش داشت میکرد تو کس ساناز و صدای آه و اوههممون رفته بود آسمون بعد از چند تا تلنبه زدن کیرش رو از تو کس من درآورد و کرد توکس ساناز و اینبار با دستش با کس من بازی میکرد این کار رو چند باری انجام داد در اینموقع منو برگردون و از جلو گذاشت تو کسم ساناز هم شروع کرد به خوردن لبام با دستش همداشت با چچولم بازی میکرد این حالت رو واقعا نمیتونم براتون توصیف کنم تا خودتون تجربهنکنین نمیفهمین چی میگم واقعا داشتم از شهوت منفجر میشدم این زمان بود که احساس کردماین حالت هدیه ای از طرف امیر و ساناز بخاطر اینهمه سعی و تلاش من برای رسوندن ایندوتا بهم بود نمی دونم شاید هم اتفاقی بود و من اینجور برداشت کردم، تو همین فکر وخیالات بودم که امیر یهو گفت پاشید پاشد و ما یهو کنار کشیدیم بله آب امیر میخواستبیاد که یهو کاندوم رو دراورد و آبش رو پاشید رو بدن منو ساناز و هر سه خندیدیم. اینجامن فکر کردم دیگه تموم شد اومدم بلند شم که امیر گفت کجا خانوم خوشگله باش هنوز کارداریم، و بعد با دستمال کاغذی کنار تخت اومد و بدن منو ساناز رو تمیز کرد بعد هم کمرساناز رو گرفت و انداخت رو بدن من ، من هم که هنوز ارضاء کامل نشده بودم شروع کردمبه لب گرفتن از ساناز و سینه هاش رو هم با سینه های خودم منطبق کردم حالا جفتی کاملارو هم خوابیده بودیم که یهو احساس کردم یه چیزی داره با چچویم بازی میکنه متوجه شدمامیر از پشت داره با زبونش میکنه تو کس من و از طرفی با انگشتش هم تو کس ساناز میکنهچون صدای آه و اوه اون هم بلند شده بود و این کار را هم هی تعویض کرد اینقدر کسمونرو خورد تا هر دومون ارضا شدیم اینو بعدا از ساناز پرسیدم که کی ارضاء شده و دیدم کهاز نظر سکس شباهتهای زیادی بهم داریم. خلاصه اون شب بیاد موندنی ترین شب زندگیمه حتیاز شب زفاف هم برام شیرینتر بود، الان هم که 2 سال از اون ماجرا میگذره حدودا هر یکیدو ماه یک بار ساناز میاد خونه ما و همین برنامه پیاده میشه اما همیشه با سبک و روشجدید راستی یا یادم نرفته بگم ساناز هم چند ماهه پیش تونست طلاقش رو غیابی از شوهرشبگیره و مهریش را همچنین برای شیرینیش هم ما رو دعوت کرد ویلای عموش تو شمال جاتونخالی اونجا نمیدونید چقدر حال کردیم که اگه وقت داشتم یه بار هم اونو براتون مینویسم.ولی جالب اینه که تو این مدت دیگه امیر اصلا نه ناراحته نه بهونه میگیره تازه بیشترهم میتونه منو و خودش را ارضاء کنه ایشالا شما هم بتونید این لذتی رو که من دارم اززندگی با شوهرم میبرم ببرید.

سینه های یبتالی بازیگر معروف